ماج و موجلغتنامه دهخداماج و موج . [ ج ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بر وزن قاج و قوج ، بمعنی بوس و لوس باشد یعنی بوسیدن و لیسیدن چنانکه گربه کند بچه ٔ خود را. (برهان ). بوس و لوس مانند گ
ماژ و موژلغتنامه دهخداماژ و موژ. [ ژُ] (اِ صوت ) این لغت از توابع است به معنی فریادی باشد که موش در وقتی که گربه را بیند یا ماری قصد گرفتن او کرده باشد کند. (برهان ) (آنندراج ) (از ف
ماچ و موچلغتنامه دهخداماچ و موچ . [ چ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ماج و موج . بوس و لوس مانند گربه که بچه ٔ خود را هم می بوسد و هم می لیسد. (ناظم الاطباء). بمعنی بوس و لوس باشد یعنی بو
اضطرابلغتنامه دهخدااضطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطراب چیزی ؛ تحرک و موج زدن و برخی از آن برخوردن یا زدن به برخی است . (از اقرب الموارد). تحرک و موج زدن . (از لسان العرب ). جنبیدن و
موج دارلغتنامه دهخداموج دار. [ م َ / م ُ ] (نف مرکب ) متموج و موج زن و دارای موج و متلاطم و مواج . (ناظم الاطباء) : در آب سخن آتشی بر بکارکه گرددنفس شعله ٔ موجدار. ظهوری (از آنندرا
موج زنلغتنامه دهخداموج زن . [ م َ / م ُ زَ ] (نف مرکب )مواج و متلاطم و موجدار. (ناظم الاطباء) : نیل و فرات و دجله و جیحون موج زن با کف راد او چو سرابند هر چهار. سوزنی .خط کفش به ص