ماجراجوفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشوبطلب، بلواطلب، بلوایی، شربهپاکن، شرطلب، غوغاطلب، فتنهجو ≠ صلحجو ۲. حادثهجو، واقعهطلب ≠ سلیم
ماجراجولغتنامه دهخداماجراجو. [ ج َ ] (نف مرکب ) ماجراجوینده . هنگامه طلب . شرطلب . که پیوسته فتنه انگیزد و فتنه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماجراجوییفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشوبطلبی، بلواجویی، شرطلبی، فتنهجویی، غوغاطلبی ۲. حادثهجویی، واقعهطلبی
adventuredدیکشنری انگلیسی به فارسیماجراجویی، در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادی کردن، با تهور مبادرت کردن، دل بدریا زدن، خود را بمخاطره انداختن