مات و متحیرلغتنامه دهخدامات و متحیر. [ ت ُ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و مبهوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مات و نیز رجوع به متحیر شود.
مات و متحیرلغتنامه دهخدامات و متحیر. [ ت ُ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و مبهوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مات و نیز رجوع به متحیر شود.
مات و مبهوتلغتنامه دهخدامات و مبهوت . [ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و متحیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران . سرگردان . سرگشته و سراسیمه . رجوع به مات و نیز رجوع به مبهوت
میخ کوبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چکش و هر آلتی که با آن میخ را در چیزی یا در جایی بکوبند.۲. [مجاز] ثابت و بیحرکت.۳. [مجاز] ویژگی کسی که مات و متحیر بر جا مانده باشد.