مائیلغتنامه دهخدامائی . (حامص ) کبر. عجب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خودپرستی . (منتهی الارب ).- مائی و منی ؛ خودپرستی و تکبر. (منتهی الارب ). عجب و غرور و کبر. (آنندراج ). تفاخر به خانواده و به خود کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ش
مائیلغتنامه دهخدامائی . (ص نسبی ) منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی . منوچهری (یادداشت ایضاً).از طالع میلاد تو دیدند رصده
مائیلغتنامه دهخدامائی . [ ئی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب ). بمعنی آبی منسوب به آب . (آنندراج ). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیده ٔ متقدمان بود : بیمار بد این ملکت زو دور طبیب اوآشفته شده طبعش هم مائی و هم نار
ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
مائینلغتنامه دهخدامائین . [ مِئین ] (ع عدد، ص ، اِ) به معنی صدها. این جمع مائة است به حذف تای فوقانی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مئین شود.
مائیتلغتنامه دهخدامائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مائیة. روانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش [ از انگور پرنیان و کلنجری ] بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). || در صفت احجار کریمه بمعنی رونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مائیتلغتنامه دهخدامائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ماهیت . (ناظم الاطباء). سؤال از حقیقت شی ٔ.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماهیت شود.
مائیةلغتنامه دهخدامائیة. [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ) مائیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مائیت شود. || (ص نسبی ) منسوب به ماء.- حروف مائیة ؛ هفت حرفند وعبارتند از: ج ، ز، ک ، س ، ر، خ ، غ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| (اِ) آبی که میان ثرب و صفاق گر
مائینلغتنامه دهخدامائین . [ مِئین ] (ع عدد، ص ، اِ) به معنی صدها. این جمع مائة است به حذف تای فوقانی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مئین شود.
مائیتلغتنامه دهخدامائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مائیة. روانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش [ از انگور پرنیان و کلنجری ] بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). || در صفت احجار کریمه بمعنی رونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مائیتلغتنامه دهخدامائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ماهیت . (ناظم الاطباء). سؤال از حقیقت شی ٔ.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماهیت شود.
مائیةلغتنامه دهخدامائیة. [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ) مائیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مائیت شود. || (ص نسبی ) منسوب به ماء.- حروف مائیة ؛ هفت حرفند وعبارتند از: ج ، ز، ک ، س ، ر، خ ، غ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| (اِ) آبی که میان ثرب و صفاق گر
دامائیلغتنامه دهخدادامائی . (اِخ ) دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . واقع در 6هزارگزی خاور بندرعباس و سر راه مالرو بندرعباس به میناب . جلگه است و گرمسیر و دارای 70 تن سکنه . آب آن از چاه است و محصول آنجا خرما و س
دانش نمائیلغتنامه دهخدادانش نمائی . [ ن ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانش نمای : چو آمد گه دعوی و داوری بدانش نمائی و دین پروری . نظامی .|| نشان دادن میزان معلومات .
دروغ آزمائیلغتنامه دهخدادروغ آزمائی . [ دُ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) دروغ آزمای . آزمودن دروغ . پرداختن به دروغ . دروغگویی . عمل دروغ آزما : دروغ آزمائی نباشد ز رای که از رای ماند بزرگی بجای . فردوسی .و رجوع
پیمائیلغتنامه دهخداپیمائی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص ) عمل پیماینده . اما کلمه همه جا بصورت ترکیب بکار رود چون : آسمان پیمائی ، بحر پیمائی ، بادپیمائی ، قدح پیمائی و جز آن . رجوع به پیما و رجوع به پیمودن و پیمائیدن شود.