مأمور تحریکagent provocateur, inciting agent, provocateur 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که برای شناسایی و دستگیری افراد مستعد ارتکاب جرم سیاسی یا اجتماعی وارد جمع آنها میشود و آنها را به ارتکاب جرم ترغیب میکند
مأمورلغتنامه دهخدامأمور. [ م َءْ ] (ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی عقل و تن مأم
مامورفرهنگ مترادف و متضاد۱. عامل، کارگزار، وکیل ۲. کارمند ۳. گماشته، مستخدم ۴. متصدی، مسئول ۵. پاسبان، پلیس ۶. فرستاده ≠ آمر
زبیریلغتنامه دهخدازبیری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) بکاربن عبداﷲبن مصعب بن ثابت بن عبداﷲبن زبیر. از طرف هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی به ولایت مدینه منصوب و مأمور گردیدکه آل ابی طالب را مو
پیر ارمیتلغتنامه دهخداپیر ارمیت . [ ی ِ اِ ] (اِخ ) (یعنی پیر منزوی ) نام راهبی موجد و مشوق جنگهای صلیبی ، جنگهایی که خانمانهای بی حد و حصری را بسوخت ، این متعصب نادان در حدود 1050 م
جدرینلغتنامه دهخداجدرین . [ ] (اِخ ) قریه ای است از قریه های جند در یمن . (از مراصد الاطلاع ) (معجم البلدان ). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بضم جیم و فتح و بقولی سکون دال م
مرزبانلغتنامه دهخدامرزبان . [ م َ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله ابوکالیجار ملقب به صمصام الدوله پسر و جانشین عضدالدوله ٔ دیلمی و از امیران سلسله ٔ بویه است (372 - 379 هَ . ق ).میان او و
السیبیادلغتنامه دهخداالسیبیاد. [ اَ ] (اِخ ) آلسیبیاد. ژنرال آتنی . بسال 450 ق .م . بدنیا آمد و پس از چندی از شاگردان مورد توجه سقراط گردید. وی آتنیها را به مخالفت با سیسیل شورانید