معنی مألوف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

مألوف

لغت‌نامه دهخدا

مألوف . [ م َءْ ] (ع ص ) آشنا. آموخته . انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده . عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته . انس گرفته . (یادداشت به خط مرحوم

مألوف

فرهنگ انتشارات معین

(مَ) [ ع . ] (ص .) الفت گرفته ، خو کرده .

جست‌وجوی هم‌آوا

مالوف

دیکشنری عربی به فارسی

عادي , مرسوم , اشنا , وارد در , مانوس , خودي , خودماني , معتاد , شخص داءم الخمر , هميشگي

مالوف

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته ۲. معمول، دمخور، عادتگرفته، مانوس، همدم ≠ نامالوف، نامانوس

معلوف

لغت‌نامه دهخدا

معلوف . [ م َ ] (اِخ ) الاب لویس الیسوعی (1867-1946م .) از روحانیان مسیحی و از علمای عربیت است . در لبنان متولد شد و در بیروت و اروپا به کسب علم پرداخت و مدت سی

معلوف

لغت‌نامه دهخدا

معلوف . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به ناصیف معلوف شود.

معلوف

لغت‌نامه دهخدا

معلوف . [ م َ ] (ع ص ) فربه . (ناظم الاطباء). رجوع به معلوفة شود.

جست‌وجوی مشابه

مألوفة

لغت‌نامه دهخدا

مألوفة. [ م َءْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مألوف شود.

مألوفات

لغت‌نامه دهخدا

مألوفات . [ م َءْ] (ع ص ، اِ) ج ِ مألوفة مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام

مالوندن

گویش تهرانی

لگد کردن،له کردن،لقمه زدن

مأسوف

لغت‌نامه دهخدا

مأسوف . [ م َءْ ] (ع ص ) اندوهگین . (ناظم الاطباء).- مأسوف علیه ؛ به جای مرحوم ، پس از ذکر نام غیرمسلمانی مرده آرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| خشمگین .

مألف

لغت‌نامه دهخدا

مألف . [ م َءْ ل َ ](ع اِ) جای الفت . (منتهی الارب ). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته . (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد). ||

جست‌وجوی متن

وارد در

دیکشنری فارسی به عربی

مالوف

مانوس

دیکشنری فارسی به عربی

مالوف

شخص داءم الخمر

دیکشنری فارسی به عربی

مالوف

اشنا

دیکشنری فارسی به عربی

مالوف , معرفة

مألوفة

لغت‌نامه دهخدا

مألوفة. [ م َءْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مألوف شود.