مأجورلغتنامه دهخدامأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ماجوردیکشنری عربی به فارسیکلنگ , سرفه خشک وکوتاه , چاک , برش , شکافي که بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود , ضربه , ضربت , بريدن , زخم زدن , خردکردن , بيل زدن , اسب کرايه اي , اسب پير , درشکه کرايه , نويسنده مزدور , جنده
موزورلغتنامه دهخداموزور. [ م َ ] (ع ص ) بزه مند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزه مند و گناهکار. (ناظم الاطباء). بزهکار. مرتکب اثم . (از اقرب الموارد). اثیم .