لی لیلغتنامه دهخدالی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای کسی دادن یا گذارد
لی لیلغتنامه دهخدالی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به لی لی کردن شود.
لی لیفرهنگ انتشارات معین(اِ.) پوشال یا پیزر که به عنوان لایی به کار می رود. ؛ ~به لالای کسی گذاردن از کسی تعریف و تمجید کردن ، کسی را بی خود لوس کردن ، ناز او را کشیدن .
لی لیفرهنگ انتشارات معین(ل ل ) (اِ.) نوعی بازی کودکانه که در آن تنها با یک پایشان حرکت و پای دیگر را بالا نگه می دارند.
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) روی عنها حبیب بن زید خرج حدیثها ابولیلی من التجرید. (الاصابة ج 8 ص 183).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت عبادة الانصاریة الساعدیة. اخت عبادةبن عبادة... ذکرها ابن حبیب فی المبایعات . (الاصابة ج 8 ص 182).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الانصاریة. راویة من راویات الحدیث روت عن ام عمارة بنت کعب . و روی عنها حبیب بن زید الانصاری . (اعلام النساء ج 3 ص 1365).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) السدوسیة. امراءة بشیربن الخصاصیة یقال لها الجهدیة و یقال هی غیرها. و قد تقدم بیان ذلک فی الجهدیة. (الاصابة ج 8 ص 182).
لی لی زدنلغتنامه دهخدالی لی زدن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی . مشعشع بودن . درخشان بودن چنانکه ستاره به شب : ستاره ها لی لی میزند (در تد