لولنگلغتنامه دهخدالولنگ . [ لو ل ِ ] (اِ) لولهنگ . لولهین . ابریق و آفتابه ٔ گلی . ابریقی که از گل سازند.- امثال :لولنگش آب می گیرد ؛ صاحب نام است و عنوانی دارد. رجوع به لولهنگ
لی-ولنگلغتنامه دهخدالی-ولنگ . [ وْ ل َ / ل َ یو ل َ ] (اِ) برف . (جهانگیری ). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبه ٔ حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند.
لیلنگلغتنامه دهخدالیلنگ . [ لی ل َ ] (اِ) لیلنج . نیلج . لیلج . نیله . نیل . صاحب آنندراج گوید: اصل در آن نیل رنگ بوده ، لام و جیم تبدیل یافته اند، چنانچه لیلوپل . (آنندراج ). رج
پنیرتنلغتنامه دهخداپنیرتن . [ پ َ ت َ ] (اِ مرکب ) ماده ای است سرخ رنگ مایل به سیاهی که از جوشانیدن آب کشک حاصل کنند و آن بغایت ترش است و چاشنی آشها کنند و به ترکی آن را قره قوروت
طائفیلغتنامه دهخداطائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیول
هبولنگلغتنامه دهخداهبولنگ . [ ] (اِ) ترف . قره قروت . کشک سیاه . هلباک . لیولنگ . پنیرتن . (لغت فرس اسدی ).
چوغریلغتنامه دهخداچوغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ماست که آب آن را گرفته باشند. ماست کیسه ای چغرات . (فرهنگ نعمةاﷲ). ماست و یا چغرلاتی که در کیسه باقی ماند پس از چکیدن آب وی (ناظم ال
لی-ولنگلغتنامه دهخدالی-ولنگ . [ وْ ل َ / ل َ یو ل َ ] (اِ) برف . (جهانگیری ). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبه ٔ حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند.