لیوان لولغتنامه دهخدالیوان لو. [ لی ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه ، واقع در 22هزارگزی خاوری ترک و 43هزارگزی شوسه ٔ خلخال به میانه . کوهستانی و معتدل . دارای 452
چم لوانلغتنامه دهخداچم لوان . [ چ َ ل ُ ] (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام که در 27 هزارگزی جنوب قلعه دره ، کنار راه مالرو امامزاده نصرالدین واقع است . کوهستانی و معتدل است و
لوانلغتنامه دهخدالوان . (اِخ ) لو. نام رودی کوچک به فرانسه که منتارژی را سیراب کند و به رود سن ریزد و 60هزار گز درازا دارد.
لوانلغتنامه دهخدالوان .[ ل َ ] (اِخ ) جائی است در شعر ابی دواد : ببطن لوان او قَرن ِ الذُهاب .(از معجم البلدان ).
بانی لوانلغتنامه دهخدابانی لوان . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج بر کنار رودخانه ٔ لیله . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
اشل د لوانلغتنامه دهخدااشل د لوان . [ اِ ش ِ دُ ل ُ ] (اِخ ) کلمه ای است مأخوذ از اسکله ٔ ترکی و عثمانیان سابقاً آنرا بر بنادر تجارتی که در تحت تسلط خویش داشتند اطلاق میکردند، مانند
لیوانلغتنامه دهخدالیوان . [ لی ] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است . گیلاس . آب وند. آبخوری .
میز کناریsideboard 2واژههای مصوب فرهنگستانمیزی قفسهدار در غذاخوریها برای نگهداری لوازم روی میز، مانند رومیزی و دستمالسفره و نمکدان و ظروف غذاخوری بهجز بشقاب و لیوان
tunدیکشنری انگلیسی به فارسیتن، قدح، خمره، بشکه بزرگ، بقدر یک بشکه، لوله بخاری، لیوان، ادم یا چیز بشکه مانند، در بشکه ریختن
tunsدیکشنری انگلیسی به فارسیتونس، قدح، خمره، بشکه بزرگ، بقدر یک بشکه، لوله بخاری، لیوان، ادم یا چیز بشکه مانند، در بشکه ریختن
هارمونیکالغتنامه دهخداهارمونیکا. [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) هارمنیکا. اصطلاح مخصوص ابزار موسیقی است که صدا در آنها با لرزاندن گیلاس های شیشه ای (زنگهای شیشه ای ) به وجود می آید. اصل کلمه