لینیاروسلغتنامه دهخدالینیاروس . (معرب ، اِ) به یونانی مرداسنج است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). در فهرست مخزن الادویه لیناماروس آمده است . رجوع به لیناماروس ، لیناماخوس و لیندرخوس شود.
لانگاروسلغتنامه دهخدالانگاروس . (اِخ ) نام پادشاه آگریان بعهد اسکندر کبیر. وی هنگامی که اُتاریاتها بر اسکندر شوریدند از اسکندر خواهش کرد که مطیع کردن این مردم را به او واگذارد. اسکن
لینارسلغتنامه دهخدالینارس . [ رِ ](اِخ ) نام شهری از اسپانی (ایالت ژان ). دارای معدن سرب و چهل هزار تن سکنه .
لیناماروسلغتنامه دهخدالیناماروس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (فهرست مخزن الادویه ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن لینیاروس آمده است . و رجوع به لینیاروس و لیناماخوس شود.
لیناماخوسلغتنامه دهخدالیناماخوس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لیناماروس و لینیاروس شود.
لیناماروسلغتنامه دهخدالیناماروس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (فهرست مخزن الادویه ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن لینیاروس آمده است . و رجوع به لینیاروس و لیناماخوس شود.
لانگاروسلغتنامه دهخدالانگاروس . (اِخ ) نام پادشاه آگریان بعهد اسکندر کبیر. وی هنگامی که اُتاریاتها بر اسکندر شوریدند از اسکندر خواهش کرد که مطیع کردن این مردم را به او واگذارد. اسکن
لینارسلغتنامه دهخدالینارس . [ رِ ](اِخ ) نام شهری از اسپانی (ایالت ژان ). دارای معدن سرب و چهل هزار تن سکنه .