لیمونیونلغتنامه دهخدالیمونیون . (معرب ، اِ) به یونانی حماض بزرگ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی از حماض بزرگ است که در بستانها بیشتر روید و در حماض گفته شد، منفعت و صفت انواع آن .
لاموانیونلغتنامه دهخدالاموانیون . [ ی ُ ] (اِخ ) گیوم دو. قاضی منورالفکر و رئیس دادگاههای پاریس . مولد پاریس (1617-1677 م .).
لیمونجولغتنامه دهخدالیمونجو. [ ] (اِخ ) موضعی به سیارستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 106).
لیمونیلغتنامه دهخدالیمونی . (ص نسبی ) منسوب به لیمون . || چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه در آن لیمو می اندازند. (آنندراج ).