لیمولغتنامه دهخدالیمو. (اِخ ) نام کرسیی از آرندیسمان اود کنار اود به فرانسه . دارای 7797 تن سکنه و راه آهن .
لیمولغتنامه دهخدالیمو. (اِ) قسمی از مرکبات و آن دو گونه بود: ترش و شیرین . لیموی شیرین ، خاص ایران است و آن به درشتی نارنج و پرتقال است با پوست زرد روشن و صاف و بی دندانه . لیمو
لیموفرهنگ انتشارات معین(اِ.) میوه ای است از جنس مرکبات ، پوستش نازک تر از پرتقال و دارای دو قسم ترش و شیرین می باشد. رنگ لیمو معمولاً زرد روشن است . ؛ ~عمانی لیمو ترش خشک شده که از
لیموشیرینگویش اصفهانی تکیه ای: limuširin طاری: limuširin طامه ای: limuširin طرقی: limuširin کشه ای: limuširin نطنزی: limuširin
لیمو عمانیلغتنامه دهخدالیمو عمانی . [ ع ُم ْ ما ] (اِ مرکب ) لیموئی ترش که از عمان آرند. لیموترش . تفاح ماهی . رجوع بلیمو و بلیموترش شود.
لیموشیرینگویش خلخالاَسکِستانی: limu دِروی: lim(b)u شالی: ləmbu کَجَلی: limu کَرنَقی: lumbu کَرینی: lumbu کُلوری: limu گیلَوانی: lembu لِردی: lumi