لیل لیلاءلغتنامه دهخدالیل لیلاء. [ ل َ لُن ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) لیلة لیلی . لیل لایل .لیل ٌ الیل . رجوع به لیلة لیلاء و رجوع به لیل شود.
لیللغتنامه دهخدالیل . (اِخ ) نام شهری معروف به فرانسه ، کرسی دپارتمان نرد، کنار رود دُل . دارای 200575 تن سکنه و راه آهن ، واقع در 250هزارگزی شمال پاریس .
لیللغتنامه دهخدالیل . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر، واقع در شش هزارگزی جنوب بوشهر و هزارگزی شوسه ٔ شیراز به بوشهر. جلگه ، گرمسیر، مرطوب و مالاریا
لیللغتنامه دهخدالیل . [ ل َ ] (اِخ ) سوره ٔ نودودومین از قرآن ، مکیة و آن بیست ویک آیت است ، پس از شمس و پیش از ضحی .
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین اس
لیللغتنامه دهخدالیل .[ ل َ ] (ع اِ) شب . لیلاة. هو واحد بمعنی جمع، واحدهالیلة. ج ، لیالی ، لیایل . (منتهی الارب ). عشیة. شام . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لیل در لغت شب را گ
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب
لیالیلغتنامه دهخدالیالی . [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ لیل . او هو جمع لیلاة و هی اصل اللیل . (منتهی الارب ). شبها : تا به چشم شه نماید خوب روی روزگاراز لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد. سوز