لیقهفرهنگ انتشارات معین(قِ) [ ع . ] (اِ.) نخ ابریشم در هم پیچیده ای که در دوات می گذارند و مرکب را روی آن می ریزند.
لیقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتکۀ نخ یا ابریشم بههمپیچیده که در دوات میگذارند و مرکب روی آن میریزند؛ لیف؛ لیق.
لیقةلغتنامه دهخدالیقة. [ ق َ ] (ع اِ) آنچه در دوات نهند از لاس و موی وجز آن . (منتهی الارب ). ریقه . صوف و مانند آن که در دوات کنند. پشم یا ابریشم که در دوات بود. (السامی فی الا
لیقةلغتنامه دهخدالیقة. [ ل َ ق َ ] (ع مص ) لیق . لیقه انداختن در دوات و نیکو کردن سیاهی آن را. (منتهی الارب ). صوف و مانند آن در دوات کردن . (منتخب اللغات ). رجوع به لیق شود.
لیقةلغتنامه دهخدالیقة. [ ق َ ] (ع اِ) آنچه در دوات نهند از لاس و موی وجز آن . (منتهی الارب ). ریقه . صوف و مانند آن که در دوات کنند. پشم یا ابریشم که در دوات بود. (السامی فی الا
لیقةلغتنامه دهخدالیقة. [ ل َ ق َ ] (ع مص ) لیق . لیقه انداختن در دوات و نیکو کردن سیاهی آن را. (منتهی الارب ). صوف و مانند آن در دوات کردن . (منتخب اللغات ). رجوع به لیق شود.