لیفهلغتنامه دهخدالیفه . [ ف َ یا ف ِ ] (اِ) در تداول فارسی نیفه . حزة. حجزة. || پشم یا ابریشم که در دوات بود. (مهذب الاسماء). || آنچه بر چیزی پیچند.
لیفةلغتنامه دهخدالیفة. [ ف َ ] (ع اِ) یکی لیف . پاره ای از پوست درخت خرما و آن اخص است از لیف . (منتهی الارب ). || انطاکی گوید: گیاهی است سرخ و خاردار و به شکل خیار کوچکی و نائب
لیفة شلوارگویش اصفهانی تکیه ای: pesi طاری: lifa طامه ای: lifa طرقی: lifa / pesi کشه ای: lifa نطنزی: lifa
لیفه دانلغتنامه دهخدالیفه دان . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف شنجرف را نیز گفته اند. (برهان ). لیف دان . و ظاهراً کلمه مصحف لیقه دان است
لیفة شلوارگویش خلخالاَسکِستانی: šəlâra qəzza دِروی: šəvâra qəza شالی: ševâra qəza کَرنَقی: qozza کَرینی: qəza کُلوری: šəvâra qəza گیلَوانی: šalvâra qəza لِردی: qoza
لیرهفرهنگ انتشارات معین(رِ) [ انگ . ] (اِ.) واحد پول بریتانیا، ایرلند، مصر، سودان ، سوریه ، لبنان ، ترکیه و قبرس .