لیسندهلغتنامه دهخدالیسنده . [ س َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از لیسیدن . باطخ . لاعی . (منتهی الارب ).
قطعات دهانی جونده ـ لیسندهchewing-lapping mouthpartsواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از قطعات دهانی که بخشی از آن در ساییدن و جویدن و بخش دیگر آن در لیسیدن و مکیدن کاربرد دارد متـ . قطعات دهانی جونده ـ مکنده chewing-sucking mouthparts
قطعات دهانی لیسندهsponging mouthparts, lapping mouthpartsواژههای مصوب فرهنگستانقطعات دهانی ویژة لیسیدن و جذب مواد غذایی
قطعات دهانی جونده ـ مکندهchewing-sucking mouthpartsواژههای مصوب فرهنگستان← قطعات دهانی جونده ـ لیسنده
کون لیسلغتنامه دهخداکون لیس . (نف مرکب ) کون لیسنده . متملق سخت پست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود.
باطخلغتنامه دهخداباطخ . [ طِ ] (ع ص )لیسنده ، نعت از بطخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- باطخ الماء ؛ احمق . (منتهی الارب ).نادان . (ناظم الاطباء).