3761 مدخل
۱. زمین نمناک و لغزنده.۲. هر چیزی که رطوبت و لغزندگی داشته باشد.〈 لیز خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] سُر خوردن؛ لغزیدن.
سر، لزج، لخشنده، لغزنده، لغزان
fatty, greasy, lubricious, oily, slick, slider, slippery, slithery, unctuous
(ص .) سُر، لغزنده .
1. موسیر؛ 2. خانه، مسکن.
۱لیز ۲صاف ۳لزج چسبیده
لغزنده
خصلة , زلق , کتلة , نعال
در خانهاى محقر سُکنى گزیدن، به گوشهاى پناه بردن.
۱سر خوردن ۲غلت زدن
خیلی صاف
زلة
لغزان و لیز.
لیز