لخنیسلغتنامه دهخدالخنیس . [ ل ُ ] (معرب ، اِ) انف العجل . اناریلّن . رجوع به انف العجل شود . حکیم مؤمن در تحفه گوید: لغت یونانی و نوعی از خیری بری است نبات او قریب به ذرعی و گلش
لخنیس الاکلیلةلغتنامه دهخدالخنیس الاکلیلة. [ ل ُ سُل ْ اِلی ل َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از خیری جبلی است و آن خزامی است . (اختیارات بدیعی ). رجوع به خزامی شود.
لیخنسلغتنامه دهخدالیخنس . [ ن ِ ] (معرب ، اِ) از دسته ٔ میخکها و از تیره ٔ قرنفلیان . در مزارع گندم روید و دانه های آن ماده ٔ سمی آگرستم نین دارد که اگر با دانه های گندم مخلوط شو
لخنیسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی خودرو با گلهای بنفش، دانههای سیاه و تلخ کوچک، از نوع خیری که بلندیش به یک متر میرسد.
لانیسلغتنامه دهخدالانیس . (اِخ ) نام جزیره ٔ معظمی از جزایر دریای هند و گویند شجر وقواق (درختی خرافی ) در نخستین جزیره ٔ آن روید. حکیم اسدی در مثنوی گوید : سه هفته چو راندند دل ش
سیاهکفرهنگ انتشارات معین(هَ) (اِمصغ .) 1 - سیاه کوچک . 2 - قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیرة اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیرة تیلتیاسه است ، اراقوا. 3 - لیخنیس .
لخنیسلغتنامه دهخدالخنیس . [ ل ُ ] (معرب ، اِ) انف العجل . اناریلّن . رجوع به انف العجل شود . حکیم مؤمن در تحفه گوید: لغت یونانی و نوعی از خیری بری است نبات او قریب به ذرعی و گلش
لخنیس الاکلیلةلغتنامه دهخدالخنیس الاکلیلة. [ ل ُ سُل ْ اِلی ل َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از خیری جبلی است و آن خزامی است . (اختیارات بدیعی ). رجوع به خزامی شود.
لیخنسلغتنامه دهخدالیخنس . [ ن ِ ] (معرب ، اِ) از دسته ٔ میخکها و از تیره ٔ قرنفلیان . در مزارع گندم روید و دانه های آن ماده ٔ سمی آگرستم نین دارد که اگر با دانه های گندم مخلوط شو
اخریدهلغتنامه دهخدااخریده . [ اُ دَ ] (اِخ ) شهریست حصین در ترکیه ٔ اروپاو نام قدیم آن لیخنیذ بود و آن تابع قضاء لواء مناستر در ولایت سالونیک از روم ایلی و در ساحل شمالی دریاچه ٔ