لیبیدوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ۀ زندگی، اشتیاق، تمنا، میل جنسی، شهوت، هوا وهوس، شور، شوق، جوش، رابطۀ جنسی ممنوع کامگیری، تمتع، برخورداری، استفاده
لبیدونلغتنامه دهخدالبیدون . [ ل َ ] (معرب ، اِ) لبیرون . شیطرج است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به لبیذیون شود.
لابینوسلغتنامه دهخدالابینوس . (اِخ ) نام صاحب منصبی رومی که در خدمت دولت پارت میزیست و از ترتیب سپاه آرائی و طرز جنگ رومیهااطلاعاتی بکمال داشت . او پسر تیتوس ، مأمور سزار در گالیا
زیستمایهlibidoواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی، کارمایۀ روانیِ (psychic energy) غریزۀ زندگی، بهویژه کارمایۀ غریزۀ جنسی متـ . لیبیدو
یونگلغتنامه دهخدایونگ . (اِخ ) کارل گوستاو. روانکاو و روانشناس سویسی (1875-1961 م .). مؤسس مکتب روانشناسی تحلیلی که شاخه ای از روانکاوی فرویدی است . نخست در دانشگاه بال پزشکی خ
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد