لیانلغتنامه دهخدالیان . [ ل َ ] (ع مص ) لَین . لینة. نرم گردیدن . || (اِمص ) فراخی و تازگی زندگانی . یقال : هو فی لیان من العیش ؛ ای فی خفض و دعة. (منتهی الارب ).
لیانلغتنامه دهخدالیان . [ ل َ ] (ع مص ) لی ّ. (زوزنی ) (تاج المصادر). مدافعت کردن . (تاج المصادر). مداومت کردن وام . (زوزنی ).
لیان لیانلغتنامه دهخدالیان لیان . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) مشعشع : گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان .این کلمه را فرهنگ سروری لپان لپان ضبط کرده است با
لیانجللغتنامه دهخدالیانجل . [ ل َ ج ] (اِخ ) این کلمه بدون شرح در معجم البلدان چ مصر آمده و ظاهراً نام موضعی باشد.
لیان لیانلغتنامه دهخدالیان لیان . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) مشعشع : گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان .این کلمه را فرهنگ سروری لپان لپان ضبط کرده است با
لیاناواژهنامه آزاددختر درخشنده بانوی درخشان و زیباروی؛ نام فارسی مرکب از لیان به معنای درخشان و الف نسبت. || لیانا نام روستایی از توابع دیوان دره است.