لیاطلغتنامه دهخدالیاط. [ ل ِ ] (ع اِ) ربا. (منتهی الارب ). || سریش . (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر). || پوست . (بحر الجواهر). || آب دهن .
لیطةلغتنامه دهخدالیطة. [ طَ ] (ع اِ) پوست نی و کمان و نیزه و پوست هر چیزی . ج ، لیط، لیاط، الیاط. || پوست شکم . || گونه ٔ هر چیزی . || خوی و عادت . لیط. (منتهی الارب ).
خیولغتنامه دهخداخیو. [ خ َ / خیو ] (اِ) تف ، آب دهن ، خلشک . (ناظم الاطباء). تفو، اخ تف ، خیم ، ته ، تهو، بزاق ، بصاق ، بساق ، لعاب ، رضاب ، لیاط، ریق ، خدو، انجوغ ، انجوخ ، لف
ربالغتنامه دهخداربا. [ رِ ] (ع اِ) سود. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). ربوا [ رِ با ]. نفع زر. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). بیشی ، یعنی به نسیه خریدن و فزون گرفتن در وام و بیع.