لیالغتنامه دهخدالیا. [ ل ِی ْ یا ] (اِخ ) نام یکی از دو دختر شعیب ، زن یعقوب . نام دختر مهتر لیان که یعقوب او را تزویج کرد و یعقوب را شش فرزند از بطن وی در وجود آمد: روبیل ، شم
لیاواژهنامه آزادلیا” کلمه ای عبری بوده و نام دختر شعیب پیامبر است. دختری که بعد از بلوغ به عقد یعقوب پیامبر درآمده و مادر شش فرزند میشود.
لیافرهنگ نامها(تلفظ: liyā) (عبری) (= لیئه (خسته)) ، (در اعلام) دختر بزرگ 'لابان' که یعقوبِ پیامبر وی را به همسری قبول کرد .
لیاقتفرهنگ مترادف و متضادارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه
لیاقتدیکشنری فارسی به انگلیسیability, ably _, caliber, capability, capacity, competence, desert, efficiency, makings, qualification
لیاءلغتنامه دهخدالیاء. [ ل ِ ] (ع اِ) لوبیا. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. (منتهی الارب ). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. (مهذب الاسماء). نوعی
لیالستانلغتنامه دهخدالیالستان . [ لیا ل ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان ، واقع در چهارهزارگزی خاور لاهیجان ، کنار راه شوسه ٔ لاهیجان به لنگرود. جلگه ،
لیئةلغتنامه دهخدالیئة. [ ] (اِخ ) (به معنی خسته ) دخت بزرگ لابان که به طور خدعه به یعقوب داده شد. (سفر پیدایش 29:16). و از برای یعقوب شش پسر و یک دختر آورد و پس ازورود به مصر جه