لگدزنلغتنامه دهخدالگدزن . [ ل َ گ َ زَ ] (نف مرکب ) رَکّال . جفته انداز (و آن عیبی است در اسب و استر و غیرهما) : ترف عدو ترش نشود زآنکه بخت اوگاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است . ا
لگداندازلغتنامه دهخدالگدانداز. [ ل َ گ َ اَ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لگد انداختن . آنکه لگد اندازد. آنکه امتناع ورزد پذیرفتن امری یا چیزی را.
ضروحلغتنامه دهخداضروح . [ ض َ ] (ع ص ) ستور لگدزن . (منتخب اللغات ). اسب لگدزن . (مهذب الاسماء). اسپ بسیار لگدزن . اسپ دست و پا زننده ، یا عام است . || قوس ضروح ؛ کمان نیک دوران