لگداندازلغتنامه دهخدالگدانداز. [ ل َ گ َ اَ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لگد انداختن . آنکه لگد اندازد. آنکه امتناع ورزد پذیرفتن امری یا چیزی را.
لواندازلغتنامه دهخدالوانداز. [ ل ُ اَ ] (نف مرکب ) آنکه لو اندازد. آنکه هیاهو کند(در تداول زنان ). چوانداز (در تداول مردم قزوین ).
حوزۀ لنگراندازیanchor berthواژههای مصوب فرهنگستانفضا یا محدودهای در داخل رودخانهها یا آبراهها با عمق مناسب که در آنجا شناور میتواند بهطور ایمن در لنگر بماند
لگدپرانیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لگداندازی.۲. [مجاز] تن به کار ندادن و از زیر بار در رفتن مثل لگد پراندن و از زیر بار در رفتن ستور.
جفتک زنلغتنامه دهخداجفتک زن . [ ج ُ ت َ زَ ] (نف مرکب ) لگدزن . لگدانداز. ستوری که با هر دو پا از عقب لگد زند. رجوع به لگدانداز شود.
رکاللغتنامه دهخدارکال . [ رَک ْ کا ] (ع ص ) گندنافروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندنافروش و رکل فروش . (ناظم الاطباء). مبالغه است در رکل : و فلان نکال رکال ؛ یعنی بایع رکل یا