رنگارنگ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رنگارنگ کردن، طرحدار کردن، وصلهپینهکردن، تعمیر کردن گلدوزی کردن، منبتکاری کردن، تزیین کردن لکهکردن، لک کردن، کثیف کردن
اله کردنلغتنامه دهخدااله کردن . [ اِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... و بله کردن ) در تداول عامه ، چنین و چنان گفتن . || لاف زدن .
سخمطلغتنامه دهخداسخمط. [ س َ م َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است : کثیف کردن . لکه کردن . گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلف
رجیدنلغتنامه دهخدارجیدن . [ رَ دَ ] (مص ) رنگ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزیدن و رجنده و رجندگی شود. || لکه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).