لک شدنفرهنگ انتشارات معین( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) رنگ نقطه ای از پارچه یا جامه به سببی به رنگ دیگر درآمدن ، لکه دار شدن .
لک شدنلغتنامه دهخدالک شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لک شدن جامه ؛ رنگ نقطه ای از آن بگردیدن . بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطه ٔ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن
لک شدنلغتنامه دهخدالک شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لک شدن جامه ؛ رنگ نقطه ای از آن بگردیدن . بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطه ٔ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن
فلوئورزداییdefluoridationواژههای مصوب فرهنگستانحذف فلوئور اضافی از آب آشامیدنی برای جلوگیری از لک شدن دندانها
قازقولنگواژهنامه آزادظاهرا در گویش دزفولی منظور همان لک لک است. به وسیله ای قیف مانند که برای جلوگیری از پخش شدن خاکستر ذغال رو قلیان میگذارند.
داغ افتادنلغتنامه دهخداداغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل گل بطرف دامنم افتاده اس
رضائیهلغتنامه دهخدارضائیه . [ رِ ئی ی َ ] (اِخ ) (دریاچه ٔ) ارومیه . ارمیه . چیچست . نام اصلی آن دریاچه ٔ ارومیه است که دریاچه ای است واقع در 70هزارگزی باختر تبریز (اسکله ٔ شرفخان