لک انداختنلغتنامه دهخدالک انداختن . [ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) لک انداختن انگور؛ لک زدن آن . رجوع به لک زدن شود.
قطرةدیکشنری عربی به فارسیقطره (چسبناک) , لکه , گلوله , حباب , ماليدن , لک انداختن , چکيدن , چکه کردن , چکانيدن , چکه , ژيگ , قطره , نقل , اب نبات , از قلم انداختن , افتادن , رهاکردن , ا
يُعْرَفْنَفرهنگ واژگان قرآنکه شناخته شوند (عبارت "ذَ ٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ " يعني :اين [پوشش] به اينكه [به عفت و پاكدامنى] شناخته شوند نزديكتر است، و در نتيجه [از
لَا يُؤْذَيْنَفرهنگ واژگان قرآنآن زنان آزار داده نمي شوند (قبل از اسلام نیز مرسوم بوده که زنان روسری می پوشیدند ولی پایین آن را پشت سر می انداختند درعبارت "يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيب
اضاءةلغتنامه دهخدااضاءة. [ اِ ءَ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا). || روش