لکیلغتنامه دهخدالکی . [ ] (اِخ ) نام جنگلی است بزرگ که گویند پانصد فرسخ طول آن است . ابتدای آن از جبال کاشغر است ، یعنی طرف شمالی آن جنگل متصل است به کوهستان کاشغر، پس میرسد به
لکیلغتنامه دهخدالکی . [ ل َ ] (اِخ ) (کردهای ...) در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است . || لهجه ٔ لکی ؛ لهجه ای اززبان کردی که
لکیلغتنامه دهخدالکی . [ ل ُک ْ کی ] (ص نسبی ) منسوب است به لک از بلاد برقة بین اسکندریه و طرابلس غرب . (سمعانی ).
لکیواژهنامه آزادیک زبان است که بسیاری از مردمان غرب ایران با آن تکلم می کنند. در سراسر ایران این مردمان زندگی می کنند. بین استانهای لرستان،کرمانشاه ، همدان،ایلام و کشورهای مثل
لکیدنلغتنامه دهخدالکیدن . [ ل ُ دَ ] (مص ) لُک رفتن شتر و اسب و غیره . لکه رفتن . و رجوع به لُک و لُکّه شود.
لکیطهلغتنامه دهخدالکیطه . [ ل َ طِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 63000گزی شمال اهواز، کنار راه آهن آهودشت . دشت ، گرمسیر و مالاریائی و دارای 200
لکیعةلغتنامه دهخدالکیعة.[ ل َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث لکیع. کنیزک فرومایه . || (اِخ ) بنولکیعة؛ گروهی است . (منتهی الارب ).