لکالکلغتنامه دهخدالکالک . [ ل ُ ل ِ ] (ع ص ) شتر سخت گوشت سطبر فربه . (منتهی الارب ). اشتر زفت . اشتر بزرگ . (مهذب الاسماء).
لُکُّپُلُکْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی تکه پاره ، قطعه قطعه کردن ، تخریب ، از بین بردن ، منهدم کردن چیزی از روی قصد ، به قطعات کوچک تبدیل کردن
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان
لکاکلغتنامه دهخدالکاک . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی عامر مربنی نمر را و بدانجا باغی باشد. (از معجم البلدان ).
لالکلغتنامه دهخدالالک . [ ل َ ] (اِ) کفش . (برهان ). لالجة. (معجم الادباء ج 1 ص 334). لالکه . (معجم الادباء ج 3 ص 194). پای افزار. (برهان ). لالکا. (آنندراج ) : دریغ از آن شرف و