لِبَداًفرهنگ واژگان قرآنجمعيت انبوه و متراكم (جمع لـُبْده است به معناي مجتمعي متراکم و فشرده است. عبارت "کَادُواْ يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً" یعنی : نزديك بود جمعيت انبوه و متراكمى بر
لباسگویش اصفهانی تکیه ای: lebâs طاری: raxt / lebâs طامه ای: lebâs طرقی: raxt / löbâs کشه ای: raxt / lebâs نطنزی: raxt
لِبَداًفرهنگ واژگان قرآنجمعيت انبوه و متراكم (جمع لـُبْده است به معناي مجتمعي متراکم و فشرده است. عبارت "کَادُواْ يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً" یعنی : نزديك بود جمعيت انبوه و متراكمى بر
يَکُونُونَفرهنگ واژگان قرآنباشند ( عبارت "کَادُواْ يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً" یعنی : نزديك بود جمعيت انبوه و متراكمى بر سر او بريزد)
لقمانلغتنامه دهخدالقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال عمر درگذشت و لبید ش
لبطسلغتنامه دهخدالبطس . [ ل ِ طِ ] (اِخ ) شهری به لوبیه . (ابن البیطار در کلمه ٔ حرجول ). کوچ نشین فینیقیه در شمال افریقا. لبدای امروزین .
لبدلغتنامه دهخدالبد. [ ل ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) مرد خانه نشین و جای گیر که به تلاش روزی نرود و سفرنگزیند. (منتهی الارب ). || مال ٌ لبد؛ مال بسیار. منه قوله تعالی : مالاً لبدا. (منت