لِک و لِکفرهنگ گنجواژه آواز کفش و راه رفتن، آهسته حرکت کردن. () راه افتادن= آهسته رفتن، () کردن= گذران زندگی در سطح پائین.
لک و لکلغتنامه دهخدالک و لک . [ ل ِک ْ ک ُ ل ِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.- لک و لک افتادن ؛ به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن . یا لک ولک توی
لک و لک کردنفرهنگ انتشارات معین(لِ کُ لِ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - کاری را آهسته و به تأنی انجام دادن . 2 - با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن .
لک و لک کردنلغتنامه دهخدالک و لک کردن . [ ل ِک ْ ک ُ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با رنج و بی پولی و بی اسبابی گذرانیدن . با مایه ٔ کم یا اسبابی نارسا کاری ورزیدن یا عمر گذاشتن . با مبلغی نا
پک و لکلغتنامه دهخداپک و لک . [ پ َ ک ُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تک و پوی و گرد مردم برآمدن . (برهان قاطع). || بی هنری و رعنائی . (فرهنگ سروری ). || آلات خانه و به این معنی به ت
لک و لک کردنلغتنامه دهخدالک و لک کردن . [ ل ِک ْ ک ُ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با رنج و بی پولی و بی اسبابی گذرانیدن . با مایه ٔ کم یا اسبابی نارسا کاری ورزیدن یا عمر گذاشتن . با مبلغی نا
لک و لکلغتنامه دهخدالک و لک . [ ل ِک ْ ک ُ ل ِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.- لک و لک افتادن ؛ به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن . یا لک ولک توی
پک و لکلغتنامه دهخداپک و لک . [ پ َ ک ُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تک و پوی و گرد مردم برآمدن . (برهان قاطع). || بی هنری و رعنائی . (فرهنگ سروری ). || آلات خانه و به این معنی به ت
لک و لنجلغتنامه دهخدالک و لنج . [ ل َ ک ُ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ظاهراً به معنی لب است . (آنندراج ) : من به گرد سر و لک و لنجش که ز شهد و قُبیده منتخب است .ملا فوقی یزدی .