لولوگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی دستشویی داشتن ، شاش ، نام یک دیو باستانی که از نام آن برای ترساندن کودکان برای نرفتن به تاریکی یا فضولی نکردن استفاده میشده است ، دیوی که ک
لولولغتنامه دهخدالولو. (اِ) قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم . || فاروغ . یک سر دو گوش . کُخ . بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج ) (برهان ). وجودی وهمی که بچه های
لؤلولغتنامه دهخدالؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الار
گوهرلغتنامه دهخداگوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ف
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسن المیمندی . شمس الکفات وزیر محمودبن سبکتکین . رجوع به احمد... شود:خواجه بوالقاسم عمید سید آن کز نعت اوشعرهای عنص
شدادلغتنامه دهخداشداد. [ ش َدْ دا ] (اِخ ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصر
جدةلغتنامه دهخداجدة. [ ج َدْ دَ ] (اِخ ) شهری است [ به عربستان ] از مکه بر کران دریا نهاده آبادان و خرم . (حدود العالم ).در الموسوعه چنین آمده : جده یکی از بنادر بزرگ و پایتخت