لاتعجلنلغتنامه دهخدالاتعجلن . [ ت َ ج َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) البته مشتاب : آنکه استادان گیتی برحذر باشند از اوتو به نادانی مرو نزدیک او لاتعجلن .منوچهری .
لاگویش بختیاری1. طرف، سمت، جهت comi-lâ>:کدام طرف؟ ؛ ul-lâ:آن طرف؛ il-lâ اینطرف> ؛ 2. لاى، میان؛ 3. تعصب، جانبدارى lâ mon-e dâra>:جانب مرا دارد؛ lâ berâr-e-se nila:از برادرش
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
لاتعجلنلغتنامه دهخدالاتعجلن . [ ت َ ج َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) البته مشتاب : آنکه استادان گیتی برحذر باشند از اوتو به نادانی مرو نزدیک او لاتعجلن .منوچهری .
طرفةلغتنامه دهخداطرفة. [ طَ رَ ف َ ] (اِخ ) لقب عمروبن العبد عبدی . شاعری بوده که بر اثر گفتن این شعر:لاتعجلا بالبکاء الیوم مطرفاولا امیریکما بالدار اذ وقفاوی را طرفة لقب نهادند
تنشغلغتنامه دهخداتنشغ. [ ت َ ن َش ْ ش ُ ] (ع مص ) نعره زدن و گریه در سینه گردانیدن چندانکه بیهوشی نزدیک گردد، و انما یفعل ذلک تشوقاً او اسفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
غمیرالصلعاءلغتنامه دهخداغمیرالصلعاء. [ غ ُ م َ رُص ْ ص َ ] (اِخ ) از آبهای اَجَاء که یکی از دوکوه طی ٔ در نزدیکی غُرَی ّ است . عبیدبن ابرص گوید:تبصر خلیلی هل تری من ظعاین سلکن غمیراً د