احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابن امین الدین رازی کاتب و وزیر ممدوح خاقانی . خاقانی در قصیده ای تاج الدین را چنین مدح کند:...من بری مکرمی دگر دارم بکر افلاک و
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زهیربن حارث الهذلی ، خواهرزاده ٔ ابوذؤیب . بنا بر قول ریاشی وی رابط بین ابوذؤیب و زنی از قوم او بود که ابوذویب به او دلبستگی داشت . ا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر
بلاتعجبلغتنامه دهخدابلاتعجب . [ ب ِ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تعجب ) بدون تعجب . بی شگفتی . (فرهنگ فارسی معین ).