لَا يَسْتَعْجِلُونِفرهنگ واژگان قرآنپس ازمن تقاضاي تعجيل (در عذاب ) نداشته باشند (کلمه استعجال به معناي اين است که از ديگري بخواهي عجله کند ، و او را بر انجام خواستهات تحريک کني.از تركيب "لَا يَسْ
لاگویش بختیاری1. طرف، سمت، جهت comi-lâ>:کدام طرف؟ ؛ ul-lâ:آن طرف؛ il-lâ اینطرف> ؛ 2. لاى، میان؛ 3. تعصب، جانبدارى lâ mon-e dâra>:جانب مرا دارد؛ lâ berâr-e-se nila:از برادرش
لالغتنامه دهخدالا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بی
اعاراطسلغتنامه دهخدااعاراطس . [ اَ طِ ] (ع اِ) اَعاراطیس . بی گمان سنگی است که آن را کفشدوزان بکار برند: الزهراوی هوحجر تستعمله الاساکفة و مذاقته غیر قابضة و لا حریفة جداً. (از دزی
استشهادلغتنامه دهخدااستشهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گواهی خواستن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حاضر آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بگواهی خواندن
اجارهلغتنامه دهخدااجاره . [ اِ رَ ](ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ). بفریاد رسیدن . || زینهار دادن . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). زنهاردادن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بجنب
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان