لونلغتنامه دهخدالون . [ ل َ ] (ع اِ) رنگ . گونه چون زردی و سرخی و مانند آن . (منتهی الارب ). مطلق رنگ . (برهان ). رنگ . (ترجمان القرآن جرجانی ). فام .رنج . (لغت محلی شوشتر ذیل
لعللغتنامه دهخدالعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی
لوچهلغتنامه دهخدالوچه . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ] (اِ) لب سطبر یا سطبر شده به علت خشم یا اندوه . لنج . مَشفر (در شتر). لوشه . لفج .- لب و لوچه ؛ از اتباع . رجوع به مدخل لب و لوچه
لوچه پیچ کردنلغتنامه دهخدالوچه پیچ کردن . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لوچه پیچ کردن کسی را؛ از هر سوی لوچه های آویخته بدو نمودن بنشانه ٔ حقیر یا مبغوض شمردن .