420 مدخل
کسی که چشمش پیچیده باشد؛ چپچشم؛ چشمگشته؛ کجچشم؛ احول؛ کلاج: ◻︎ خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک دو بیند لوچ (سعدی: ۱۷۸).
احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کاژ، کجنظر، کژبین
cockeyed, cockeyed, cross-eyed, squint
(ص .) (عا.) دوبین ، احول .
۱سر بی مو موی کم پشت ۲بی خرد
احول ، کسی که چشمان او تاب دارد.
گره افتادن نخ
squint
(لُ چِ) (عا.) لب ، لب کوچک .
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
دو چوبی که در دو طرف مستراح قرار گیرد
لوچ
لوچ چپ چشم دوبین
لوچ دوبین
لوچ شدن چشم در اثر بدحالی