لولهلغتنامه دهخدالوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). ه
بحمداﻟﻠﻪفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکلمهای که در مقام شکرگزاری گویند؛ به ستایش خدا؛ شکر خدا را؛ سپاس خدای را.
سرمفرهنگ انتشارات معین(س رُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - خون آبکی . 2 - دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای
آفتابهفرهنگ انتشارات معین(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لولة بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند. ؛ ~ خرج لحیم کردن (کن .) تعمیر کردن کالای ف
قیففرهنگ انتشارات معین(اِ.) وسیله ای فلزی یا پلاستیکی یا شیشه ای یا کائوچویی که دهانة آن مخروطی شکل است و از پایین به لوله ای استوانه ای متصل می شودومایعات را به وسیلة آن می توان به
گوشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. قسمتی از دستگاه تلفن یا افاف شامل یک دسته و دو بخش سوراخدار.۲. (پزشکی) وسیلهای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که بهوسیلۀ قطعهای که در گوش
نیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای راست، بلند، توخالی، و بندبند که در زمینهای مرطوب و باتلاقی میروید و برای پوشاندن سقف خانه و بافتن بوریا به کار میرود؛ نای؛