لوقةلغتنامه دهخدالوقة. [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ مسکه . مسکه . || مسکه ٔ با خرمای تر آمیخته . || روغن با خرمای تر آمیخته . (منتهی الارب ). || روغن تازه .
لعقةدیکشنری عربی به فارسیليس , ليسه , ليسيدن , زبان زدن , زبانه کشيدن , فرا گرفتن , تازيانه زدن , مغلوب کردن
الوقةلغتنامه دهخداالوقة. [ اَ ق َ ] (ع اِ) روغن با خرمای تر آمیخته ، یا مسکه و خرما با هم ممزوج . (منتهی الارب ). طعامی است نفیس و لذیذ یا آنکه مسکه با رطب است . (آنندراج ). طعام
غالیةلغتنامه دهخداغالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث غالی . گران . (از المنجد). رجوع به غالی شود. || (اِ) ترکیباتی است از بوی خوش . ج ، غوالی . (اقرب الموارد). بوی خوشی است مرکب از مشک
مسکهلغتنامه دهخدامسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ) به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء). زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کر