لوشالغتنامه دهخدالوشا. (اِخ ) نام حکیمی از حکمای روم که او را لوش نیز گویند. (آنندراج ). نام حکیمی بوده رومی و او در صنعت نقاشی و مصوری عدیل و نظیر نداشته ، همچنانکه مانی در چین
لوشانیدهلغتنامه دهخدالوشانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از لوشانیدن به معنی بیخرد و بیهوش گردانیدن . (آنندراج ).
لوشابلغتنامه دهخدالوشاب . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش میمه ٔ شهرستان کاشان ، واقع در 40هزارگزی باختر میمه . کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غ
لوشانیدهلغتنامه دهخدالوشانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از لوشانیدن به معنی بیخرد و بیهوش گردانیدن . (آنندراج ).
لوشابلغتنامه دهخدالوشاب . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش میمه ٔ شهرستان کاشان ، واقع در 40هزارگزی باختر میمه . کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غ