لوزیلغتنامه دهخدالوزی . (اِخ ) نام کرسی کانتون نیورِ از ولایت شاتوشینون به فرانسه . دارای راه آهن و 2724 تن سکنه .
لوزیلغتنامه دهخدالوزی . [ ل َ / لُو ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به لوز. بادامی . به شکل لوز. به صورت بادام . وامروز وقتی لوزی گویند مراد این صورت باشد: یکی از اشکال مربع و کلمه ٔ لزان
لوزین ییلغتنامه دهخدالوزین یی . (اِخ ) سورباس . نام کرسی کانتون اُب از ولایت تروا کنار بارس بفرانسه . دارای راه آهن و 945 تن سکنه .
لوزینجلغتنامه دهخدالوزینج . [ ل َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرّب لوزینه . فارسی معرب . (ثعالبی ). قسمی شیرینی . لوزینه . (دهار). بادامی . حلوائی که از آرد بادام و شکر کنند.- حشو لوزینج
لوزیةلغتنامه دهخدالوزیة. [ ل َ زی ی َ ] (اِخ ) نام محله ای است در جانب شرقی بغداد. و نسبت بدان لوزی باشد.