لوزالحلولغتنامه دهخدالوزالحلو.[ ل َ زُل ْ ح ُل ْوْ ] (ع اِ مرکب ) بادام شیرین . حکیم مؤمن در تحفه آرد: به فارسی بادام شیرین گویند. در اول گرم و تر و مفتح و حافظ قوتها و جالی اعضای
لوزالسودانلغتنامه دهخدالوزالسودان .[ ل َ زُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) به لغت مغربی لوزالبربراست . لوزالارجان . لوزالهرجان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
لوز حلولغتنامه دهخدالوز حلو. [ ل َ / لُو زِ ح ُل ْوْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام شیرین . رجوع به لوزالحلو شود.
لوزالسودانلغتنامه دهخدالوزالسودان .[ ل َ زُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) به لغت مغربی لوزالبربراست . لوزالارجان . لوزالهرجان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
لوزالهرجانلغتنامه دهخدالوزالهرجان . [ ل َ زُل ْ هََ ] (ع اِ مرکب ) لوزالارجان . ارجان . و رجوع به ارجان شود. بلغت مغربی لوزالبربر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). لوزالسودان .
ارجانلغتنامه دهخداارجان . [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت اهل مغرب چلغوزه باشد و بعضی گویند نوعی از بادام کوهی است و این اصح است . (برهان قاطع). بلغت اهل مغرب چلغوزه باشد. از بعض استادان
ارقانلغتنامه دهخداارقان . [ اَ ] (اِ) به لغت رومی حنائی باشد که بر دست و پا بندند. خوردن نیم مثقال از آن قولنج را بگشاید. گویند چون طفلی را ابتدای آبله برآوردن باشد قدری بر کف پا