لورانکلغتنامه دهخدالورانک . [ ن َ ] (اِ) دبه ٔ روغن را گویند و بعضی گویند ظرفی باشد برنجی که روغن و غیره در آن کنند. جای روغن . آوند و ظرف روغن . لوراور. (برهان ). لولانک . لوراک
لوراکلغتنامه دهخدالوراک . (اِ) شعوری این کلمه را مرادف لورانک و لورآور آورده است به معنی آوند روغن .
لورانلغتنامه دهخدالوران . (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاه رود بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری گلندوک و 500گزی راه شوسه ٔ دماوند به تهران . دامنه و سردسیر. دارای
لورانلغتنامه دهخدالوران . (اِخ ) موضعی به آمل مازندران . (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 113).
لولانکلغتنامه دهخدالولانک . [ ن َ ] (اِ) لورانک . دبه ٔ روغن و ظرف برنجی بزرگ که روغن و امثال آن در آن کنند. لولاور. (برهان ).
لورآورلغتنامه دهخدالورآور. [ وَ ] (اِ) لورانک . دبه ٔ روغن و ظرف برنجی باشد که روغن و امثال آن در آن کنند. (برهان ).
لولانکلغتنامه دهخدالولانک . [ ن َ ] (اِ) لورانک . دبه ٔ روغن و ظرف برنجی بزرگ که روغن و امثال آن در آن کنند. لولاور. (برهان ).
لوراکلغتنامه دهخدالوراک . (اِ) شعوری این کلمه را مرادف لورانک و لورآور آورده است به معنی آوند روغن .
لولاورلغتنامه دهخدالولاور. [ وَ ] (اِ) لولانک . (برهان ) (جهانگیری ). دبه ٔ روغن و ظرف برنجی بزرگ . (برهان ). لورانک .