لورابیلغتنامه دهخدالورابی . (اِخ ) دهی از دهستان جوان رود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری پاوه . و پنج هزارگزی باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه . کوهس
لوقابینلغتنامه دهخدالوقابین . (اِ) به لغت سریانی سپندان را گویند و آن خردل فارسی است و به عربی حب الرشاد خوانند و اسفندان سفید همان است . گویند سفوف آن برص را نافع است . (برهان ).
لابینوسلغتنامه دهخدالابینوس . (اِخ ) نام صاحب منصبی رومی که در خدمت دولت پارت میزیست و از ترتیب سپاه آرائی و طرز جنگ رومیهااطلاعاتی بکمال داشت . او پسر تیتوس ، مأمور سزار در گالیا
لوقابینلغتنامه دهخدالوقابین . (اِ) به لغت سریانی سپندان را گویند و آن خردل فارسی است و به عربی حب الرشاد خوانند و اسفندان سفید همان است . گویند سفوف آن برص را نافع است . (برهان ).
طنبوره ٔ بربریهلغتنامه دهخداطنبوره ٔ بربریه . [ طَم ْ / طُم ْ رَ / رِ ی ِ ب َ ب َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی لورای بدوی یعنی معزف در فلسطین و مصر.