لورگویش اصفهانی تکیه ای: ------- طاری: --------- طامه ای: ------- طرقی: --------- کشه ای: --------- نطنزی: -------
لور و حامهلغتنامه دهخدالور و حامه . [ ] (اِخ ) (غیر مرحوم ) اسم دختر هوشیع نبی است که رمزاً اشاره به حال مملکت بنی اسرائیل است که رحمت خدا را گم کرده بودند (هوشیعا:6 و 8). رجوع به لوع
لور و سمسوللغتنامه دهخدالور و سمسول . [ رُ س َ ](اِ مرکب ، از اتباع ) حرکات نابخردانه : چون به پنج رسید نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راون
لور و کندلغتنامه دهخدالور و کند. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوره کند : گفته سخا را قدری ریشخندخوانده سخن را طرفی لور و کند . نظامی .رجوع به لور، لوره کند و کند شود.
لور و لرلغتنامه دهخدالور و لر. [ رُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زمین سیلاب کنده در گذر سیل : گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است . امیرخسرو.ر