لوذلغتنامه دهخدالوذ. [ ل َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به جبل عامل . || کوهی است در یمن . (منتهی الارب ). کوهی است به یمن میان نجران بنی الحارث و میان مطلعالشمس . و میان لوذ و مطل
لوذلغتنامه دهخدالوذ. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). پناه جستن . پناه بردن . ||
لوذلغتنامه دهخدالوذ.[ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ کوه و جانب آن . || آنچه بدان احاطه کنند. || خم رودبار. (منتهی الارب ). کرانه ٔ وادی . (منتخب اللغات ). ج ، الواذ.
لوزلغتنامه دهخدالوز. [ ل َ وِ ] (ع ص ) اِنّه لَعَوِزٌ لَوِزٌ؛ یعنی او محتاج است . از اتباع است . (منتهی الارب ).
لوزلغتنامه دهخدالوز. (اِخ ) نام کرسی بخش پیرینه ٔ سفلی از ولایت آرژله گازست به فرانسه ، کنار خلیج پو. دارای 1292 تن سکنه .
لوزلغتنامه دهخدالوز. [ ل َ ] (اِخ ) (بادام ) یکی اسم اصلی و اولی بیت ایل است (سفر پیدایش 28:19 و 35:6 و 48:3) (یوشع 16:2) و از این آیه معلوم میشود که لوز در جوار بیت ایل بوده ا
لوزلغتنامه دهخدالوز. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . || خوردن چیزی را. || رهائی یافتن . یقال : مایلوز منه ؛ رهائی نخواهد یافت از وی . (منتهی الارب ).
لوذالحصیلغتنامه دهخدالوذالحصی . [ ل َ ذُل ْ ح َ صا ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
لوذانلغتنامه دهخدالوذان . [ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ چیزی . || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در شعر راعی : قلیلاً کلا و لا بلوذان اما حلللت بالکراکر.(از معجم البلدان
لوذالحصیلغتنامه دهخدالوذالحصی . [ ل َ ذُل ْ ح َ صا ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
لوذانلغتنامه دهخدالوذان . [ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ چیزی . || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در شعر راعی : قلیلاً کلا و لا بلوذان اما حلللت بالکراکر.(از معجم البلدان