لوثلغتنامه دهخدالوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).
لوسلغتنامه دهخدالوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه . فریفتن به فروتنی
لوث شدنلغتنامه دهخدالوث شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لوث شدن خون یا بزه و تقصیر یا امری ؛ مجازاًبه چند یا چندین تن نسبت داده شدن تخفیف کیفر را.
لوث کردنلغتنامه دهخدالوث کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) لوث کردن خون یا بزه و تقصیر؛ مجازاً چند یا چندین تن را در آن دخیل کردن تخفیف کیفر را.
لوثاءلغتنامه دهخدالوثاء. [ ل َ ] (ع ص ) دیمَةٌ لَوْثاء؛ باران پیوسته که گیاه را بر هم افکند. (منتهی الارب ).
لوثةلغتنامه دهخدالوثة. [ ل َ ث َ ] (ع اِ) گلوله ٔ لته که به آن بازی کنند. || (اِمص ) سستی . || آهستگی و درنگی . || فروهشتگی . || گولی . || نوعی از جنون . (منتهی الارب ). دیوانگی
لوث شدنلغتنامه دهخدالوث شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لوث شدن خون یا بزه و تقصیر یا امری ؛ مجازاًبه چند یا چندین تن نسبت داده شدن تخفیف کیفر را.
لوث کردنلغتنامه دهخدالوث کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) لوث کردن خون یا بزه و تقصیر؛ مجازاً چند یا چندین تن را در آن دخیل کردن تخفیف کیفر را.
لوثاءلغتنامه دهخدالوثاء. [ ل َ ] (ع ص ) دیمَةٌ لَوْثاء؛ باران پیوسته که گیاه را بر هم افکند. (منتهی الارب ).
لوثةلغتنامه دهخدالوثة. [ ل َ ث َ ] (ع اِ) گلوله ٔ لته که به آن بازی کنند. || (اِمص ) سستی . || آهستگی و درنگی . || فروهشتگی . || گولی . || نوعی از جنون . (منتهی الارب ). دیوانگی