لواشهلغتنامه دهخدالواشه . [ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِ) آب میوه و مخصوصاً آلوچه و آلو که آن را به قوام آورند و به شکل نان لواش بگسترند. لواشک . و رجوع به لواشک شود؛ لواشه ٔ آلو. || حلقه
لاشهفرهنگ انتشارات معین(ش )(اِ.) = لاش : 1 - مردار، لاشه ، جسد. 2 - پست ، زبون . 3 - تاراج ، غارت . 4 - مجازاً سند مالی باطل شده که از اعتبار ساقط یا پرداخت شده .
لبیشلغتنامه دهخدالبیش . [ ل َ ] (اِ) لواشه . حلقه ای باشد از ریسمان که بر لب اسبان و خران بدنعل گذارند و پیچند و نعل کنند. (برهان ) (آنندراج ).دهانگیر اسب بود. لبیشه . لویشه . ل
لباشهلغتنامه دهخدالباشه . [ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِ) لباچه . لبیش . لبیشه . لواشه . لباشن . لویشه . لواشه که بر لب اسبان و خران بدفعل گذارند و پیچند. (برهان ).
لبیشهلغتنامه دهخدالبیشه . [ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِ) لویشه .لبیش . لبیشن . لواشه . محنک . حِناک . زیار. زوار. اماله ٔ لباشه و آن حلقه ٔ ریسمان باشد که بر چوبی نصب کنند و لب بالای اسب
لواشکلغتنامه دهخدالواشک . [ ل َ ش َ ] (اِ مصغر) لواشی که از رب ّ سطبرشده ٔ آلوچه ، آلو، قیسی و امثال آن کنند. لواشه . آن آلو یا گوجه است که پزند و پوست و هسته ٔ آن را دور کنند و