چوگانلغتنامه دهخداچوگان . [ چ َ / چُو ] (اِ مرکب )(از: چوب + گان ، پسوند نسبت ) در پهلوی چوپگان ، چوپگان ، چوبکان ، معرب آن صولجان است و کلمه ٔ فرانسوی شیکان از فارسی مأخوذ است
چارشنبه سوریلغتنامه دهخداچارشنبه سوری . [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آخرین چهارشنبه ٔ اسفند ماه هر سال شمسی که ایرانیان در شب آن جشن چارشنبه سوری میگیرند و آداب و رسوم خاصی را در آن ش
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی اس
kitsدیکشنری انگلیسی به فارسیکیت ها، بسته لوازم، سطل، چمدان، بچه گربه، تغار، توشه سرباز، اسباب کار، بنه سفر، بچه زاییدن
فرارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر.۲. دور شدن از دسترس و نظارت کسی.۳. [مجاز] تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی: فرار از خدمت سربازی. فرار