لغتنامه دهخدا
لوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف